دانش، پرده ای جلوگیر از آفتها است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :11
بازدید دیروز :2
کل بازدید :8040
تعداد کل یاداشته ها : 11
03/12/13
12:29 ع

محقّق: حجة الإسلام حسین الادری

بخش دوم :

آتش زدن کتابخانه ها

هرچند برخی از جنایات فاتحان ایران قابل انکار نیست امّا آنچه در مورد سوزاندن کتابخانه های ایران گفته شده، قابل تامّل است. نباید این نکته فراموش شود که هر چند حمله اعراب به ایران در برخی موارد بخاطر فاصله گرفتن از فرهنگ اسلام همراه با جنایات و وقایع تلخی بوده است. امّا بعدها کسانی بوده اند که با هدف اسلام ستیزی جنایاتی را بدون هیچ مدرکی ذکر کردند و افزودند. برخی از مورخانِ متاخّر چون حمدالله مستوفی، میر خواند، گردیزی و ابن اسفندیار از مسائلی سخن گفته اند که در منابع دست اوّل مانند تاریخ طبری، تاریخ یعقوبی، انساب الاشراف بلاذری، الفتوح ابن اعثم کوفی، و فتوح البلدان بلاذری یافت نمی شوند. آنچه آنها گفته اند چیزی جز ساخته و پرداخته ذهن خودشان نیست و قابل قبول نمی باشد. یکی از مسائلی که آنها نقل کرده اند همین مسئله به آتش کشیدن کتابخانه های ایران است که هیچ مدرکی ندارد. آنها از سوزانده شدن کتابخانه های جندی شاپور و ری سخن می گویند با اینکه در منابع تاریخی هیچ نامی از کتابخانه ای برده نشده است.(48) علاوه بر این، پس از ورود اسلام مر کز علمی جندی شاپور رونق بیشتر یافت و بعدها در آغاز دوره عباسیان که به عصر ترجمه مشهور است، نهضت ترجمه کتب به زبان عربی آغاز شد.(49) حال سوال این است: اگر کتابخانه جندی شاپور در آتش سوخته است چه کتبی به زبان عربی ترجمه شدند؟
در مورد کتابخانه ری نیز، باید گفت که تا قبل از حمله اعراب به ایران در آنجا اصلا کتابخانه ای نبوده که سوزانده شود. اولین کتابخانه ری توسط صاحب بن عباد ایجاد شد که بخشی از آن توسط سلطان محمود غزنوی به آتش کشیده شد.(50) بنابراین به آتش کشیدن کتابخانه ها از مسائلی است که واقعیّت ندارد و در جهت اسلام ستیزی ساخته و پرداخته شده است. و اگر این ماجرا واقعیّت داشت، در نهضت های ضد عربی مثل شعوبیه حتما به آن بر علیه اعراب استناد می شد. در حالی که هیچ سخنی از آن به میان نیامده است.(51) و بر فرض هم که صحّت می داشت باز هم ربطی به تعالیم اسلام ندارد، چرا که بعد از پیامبر اسلام(ص) کسانی که حاکم شدند دستور دادند که یکی از منابع اصیل معارف اسلامی که همان سنّت مکتوب پیامبر است را در آتش سوزاندند! از این گروه چه توقّعی می توان داشت که برای کتابخانه های عجم ها! احترامی قائل باشند؟!

رفتار نژاد پرستانه عرب، و تحقیر عجم

برخوردهای برتری جویانه اعراب نیز از موارد دیگری بود که اسباب تاخیر در ایمان عجم ها را فراهم کرد. برتری عرب بر عجم از زمان خلیفه دوّم شروع شد، و در دوران بنی امیّه ادامه داشت. عمر بن خطاب دستور داد که عجم ها حق ندارند از عرب ها زن و دختر بگیرند؛ ولی عرب می تواند از عرب و عجم دختر بگیرد.(52)
او حتّی در عصر پیامبر(ص) نیز دارای گرایش نژاد پرستانه بود ولی سعی در پنهان کردن آن داشت. با این حال، با ردّ خواستگاری سلمان فارسی از دخترش نتوانست این حسّ درونی را مخفی کند، و فقط بخاطر عجم بودن او خواستگاری را نپذیرفت.(53) این در حالی بود که، عمرو عاص مقام سلمان را در نزد پیامبر(ص) و مسلمین به او گوشزد کرده بود و او را از ردّ خواستگاری بر حذر داشت. شاید منسوب کردن سلمان به فرمانروایی مدائن(54) توسط عمر بن خطاب، بخاطر جلب محبوبیّت از دست رفته ای بوده که با ردّ همین خواستگاری حاصل شده بود. شاید هم علّت آن این بود که سلمان نقش اساسی در فتح مدائن و مسلمان شدن اهلش داشت تا جاییکه بدون خونریزی و جنگ فتح شد. یا اینکه او صلاح نمی دانست سلمان در مدینه باشد و از سوی دیگر برای جلب اعتماد ایرانیان بهتر می دانست تا سلمان را که خود ایرانی بود حاکم مدائن کند. با این وجود، چیزی مانع این نمی شد تا عمر بن خطاب دیگر ایرانیان و عجمان را به دید تحقیر ننگرد.
امّا اینکه سلمان فارسی چگونه با عمر بن خطاب همکاری داشته است؟ باید گفت که همکاری سلمان بسان همکاری یوسف با دربار مصر بوده است.
مویّد دیگری که نشان می دهد عمر بن خطاب گرایش نژاد پرستانه داشته ولی آن را مخفی می کرده، اینست که در سخنی؛ سلمان فارسی هدف از طرح خواستگاری را امتحان کردن عمر بن خطّاب به حسّ جاهلانه نژادپرستی بیان می کند. و این بیانگر این مطلب است که در آن هنگام، عمر سعی در مخفی نگه داشتن این حسّ داشته است و سلمان با این امتحان، ماهیّت و طرز فکر او را بر ملا ساخته است.
آری، نگاه نژاد پرستانه در عصر خلفا، سبب شد تا محرومیّت ها و تبعیضات فراوانی بر عجم ها تحمیل شود؛ از روابط اجتماعی گرفته تا تقسیم بیت المال، اشتغال، و اجرای برخی از احکام الهی.
 نامه معاویه شاهد مکتوبی است از رسمیّت یافتن حسّ نژادپرستی و تبعیضات در عصر معاویه و خلیفه دوّم. او در نامه اش(55) به زیاد بن ابیه، فرمانروای عراق نوشت و تأکید کرد که با ایرانیان بر اساس سنّت عمر بن خطاب رفتار کند تا موجب خواری آنها گردد! در آن نامه چنین آمده است:
1-  عرب ها حق دارند از ایرانیان زن بگیرند، ولی آنها حق ندارند از عرب ها زن بگیرند.
2- عرب ها حق دارند که از آنها ارث ببرند، ولی آنها حق ندارند از عرب ها ارث ببرند.
3- حقوق و سهم آنها را کمتر از عرب ها بپرداز.
4- در نماز، هیچگاه آنها را امام جماعت عرب ها نکن.
5- اگر نماز جماعت برقرار شد، عجم حق ندارد در صف اول بایستد، مگر برای تکمیل صف اوّل نماز.
6- مرزبانی مرزها و شهرها را به آنها واگذار نکن.
7- آنها را عهده دار امور قضایی نکن.
8- امور مذهبی مسلمانان را به دست آنها نده و ... .
در مورد عثمان هم این روند ادامه داشت بلکه او پا را فراتر نهاد و حتّی حقوق مسلمانان عرب را نیز رعایت نمی کرد. بیت المال و حکومت در زمان حکومت عثمان در انحصار قبیله ای خاصّ از نزدیکان و خویشان او بود. و همین اعمال او سبب شد تا در نهایت مردم بر علیه او شورش کنند.
این در حالی بود که پیامبر اسلام(ص) بیت المال را مساوی تقسیم می کرد و بین عرب و عجم، و خویشان با دیگران، فرقی نمی گذاشت(56) و می فرمود: «اِنَّ النَّاسَ مِن عَهدِ آدَم اِلَی یَومِنا هَذَا مِثلُ اسنانِ المشط، لا فَضلَ لِلعَرَبِی عَلَی العَجَمِی و لا للاحمر علی الاسود الا بالتقوی: مردم از زمان آدم تاکنون همانند دندانهای شانه برابرند و عرب را بر عجم و نژاد سرخ را بر سیاه هیچ برتری و فضیلتی نیست جز به تقوی و پرهیزکاری.»(57)  حضرت على(ع) نیز در عهدنامه مالک اشتر مى فرماید: «اَلنَّاسُ صِنفانٌ: إِمَّا أَخٌ لََکَ فِی الدِّین أَو نَظِیرٌ لَکَ فِی الخَلق: مردم دو دسته اند: یا برادر دینى تو هستند و یا انسان اند و از نظر آفرینش با تو یکسان.»(58)
در هر صورت بخاطر ظلم و ستم هایی که به ایرانیان به عنوان عجم می شد، زمانی فرا رسید که ایرانیان در مقابل اعراب به رهبری ابومسلم خراسانی قیام کردند و موجب سرنگونی حکومت بنی امیّه شدند. علاوه بر این، شکل گیری نهضت شعوبیّه نیز از بارزترین اعتراضاتی است که از سوی ایرانیان در مقابل افکار برتری جویانه اعراب و تبعیضات بین عرب و عجم به راه افتاد. اعتراض ایرانیان در مقابل اعراب بخاطر دوری از دستورات اسلامی، انسان را به یاد سخن زیبای امیرالمومنین(ع) می اندازد که فرمود: «لیضربنکم الاعاجم علی هذا الدین عَوْداً کما ضربتموهم علیه بدوا: قسم به خدایی که دانه را شکافت و آدمی را آفرید، از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: همچنانکه شما ایرانیان را به خاطر ورود به اسلام زدید، ایرانیان شما را بخاطر بازگرداندن به اسلام خواهند زد».(59) پیامبر اکرم(ص) نیز چنین فرمود: « مَعَاشِرَ قریش! تَضْرِبُونَ الْعَجَم عَلَى الْإِسْلَامِ هَذَا وَ اللَّهِ لیضربنّکم علیه عَوْداً: اى گروه قریش! شما عجم را به خاطر اسلام با شمشیر مى زنید. به خدا سوگند آنان در آینده شما را براى بازگرداندن به اسلام با شمشیر مى زنند».(60)
بنابراین، هر چند برخی از ایرانیان بخاطر نارضایتی از حکومت ساسانی از ورود سپاه اسلام استقبال کردند. ولی فاتحین که هدف از آمدنشان به ایران کشورگشایی و رهایی از حمله احتمالی امپراطوری ایران بود، بیشتر به گرفتن مالیات های سنگین مشغول شدند تا ترویج اسلام. علاوه بر این، با رفتار های نژاد پرستانه و برتری جویانه خود سبب کندی اسلام گرایی ایرانیان شدند.

 اسلام گرایی قلبی ایرانیان و عوامل آن

هر چند اسلام گرایی قلبی ایرانیان به اسلام، بخاطر عواملی به تأخیر افتاد امّا دیری نپایید که ایرانیان به تدریج(61) از پیشتازان عرصه دینداری گشتند و قلب هایشان را تسلیم اسلام کردند. البته این تغییر و دگرگونی در اعتقاد ایرانیان، مرهون و متاثّر از عواملی بود که عبارتند از:

سیره و روش پیامبر(ص) در برخورد با ایرانیان  

یکی از عوامل گرایش ایرانیان به اسلام، اخبار و گزارشاتی بود که از منش و رفتار پیامبر(ص) در زمان حیات پر برکت ایشان به آنها می رسید؛ نحوه رفتار پیامبر(ص) با ایرانیان، سخنان پیامبر(ص) در مورد ایرانیان و جایگاه ممتاز اشخاصی مثل سلمان فارسی در نزد پیامبر؛ خود نقش بسزایی در افزایش علاقه مندی ایرانیان به آئین اسلام داشته است.
تعبیرات پیامبر(ص) در مورد سلمان مثل: « سَلمانُ مِنّا اَهلَ البَیتِ »(62) و « إِنَّ سَلْمَانَ مِنِّی، مَنْ جَفَاهُ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ آذَاهُ فَقَدْ آذَانِی »(63) همه دلالت بر مقام ممتاز سلمان فارسی دارد. شخصیّت ممتاز سلمان فارسی عامل موثّری می شود تا اسلام گرایی ایرانیان را تقویت بخشد، به خصوص در دوران بیست ساله فرمانرواییش بر مدائن.
ظاهراً حقیقت جویی ایرانیان سبب شده پیامبر(ص) بارها آنان را مورد لطف و تمجید قرار دهد. در جایی حضرت می فرماید: «نام ایرانیان را به زشتی یاد نکنید زیرا آنها از یاران ما هستند و از ما حمایت می کنند.»(64) و در جایی دیگر می فرماید: «اَعْظَمُ النَّاسِ نَصیِباً فِی الْاِسْلاَمِ اَهْلُ فَارِسٍ؛ از بین تمام مردم، ایرانیان بیشترین بهره را از اسلام دارند».(65)
در حدیثی آمده است که پیامبر(ص) آیه «وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِمْ: و (حضرت محمّد(ص)) پیامبر است بر گروه دیگرى که هنوز ملحق نشده اند.»(66) را تلاوت می کرد که حاضران پرسیدند: منظور از این «آخَرِینَ مِنْهُمْ: گروه دیگر» کیست؟ پیامبر(ص) در پاسخ آنها، دست بر شانه ی سلمان گذاشت و فرمود: «اگر ایمان در ستاره ثریّا قرار گیرد، مردانی از این گروه (ایرانیان) به آن دست می‌یابند».(67)
در سوره محمّد(ص) نیز می‌خوانیم: «‌ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لایَکُونُوا أَمْثالَکُمْ: هرگاه سرپیچى کنید، خداوند گروه دیگرى را به جاى شما مى آورد، پس آنها مانند شما نخواهند بود». اکثر مفسّران شیعه و اهل سنّت، در ذیل این آیه گفته اند که پس از نزول این آیه، جمعی از اصحاب پرسیدند: «این گروهی که خداوند در این آیه به آنها اشاره می کند، چه کسانی هستند؟». پیامبر(ص) به سلمان که در نزدیکش بود، نگاه کرد و دست به زانوی او زد و فرمود: «منظور خداوند، این مرد و قوم اوست. سوگند به آن که جانم در اختیار اوست، اگر ایمان به ثریّا بسته باشد، گروهی از مردان فارس، آن را به چنگ می آورند».(68)
علاوه بر این، در سوره مائده آیه 54 چنین آمده است که: « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لَآئِمٍ ذالِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللهُ واسِعٌ عَلیمٌ: اى کسانى که ایمان آورده اید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانى نمى رساند) خداوند گروهى را مى آورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند; در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند، در راه خدا جهاد مى کنند، و از سرزنش هیچ ملامتگرى هراسى ندارند. این، فضل خداست که آن را به هر کس بخواهد ( و شایسته ببیند) مى دهد و فضل و احسان خداوند، گسترده و (او به همه چیز) داناست». روایت شده است که شخصی درباره این آیه از پیامبر(ص) پرسید. ایشان نیز با اشاره به سلمان فرمود: «منظور از این آیه، این شخص و قوم او هستند». آن گاه فرمود: « اگر دین در ثریّا باشد و در آسمان‌ها قرار گیرد، مردانی از فارس، آن را به دست خواهند آورد».(69)
آری، سخنان لطف آمیز پیامبر اسلام(ص) در مورد ایرانیان و بیان شأن و جایگاه ایشان در آینده اسلام را نیز، می توان عامل دیگری دانست که ایرانیان را به اسلام مشتاق کرده است. این گونه بود که برخی از ایرانیان در عصر پیامبر(ص) به اسلام علاقه مند شدند و با عشق و علاقه اسلام را پذیرفتند.

آشنایی با سیره و روش حکومت داری ائمه(ع)

ایرانیان برای اوّلین بار همزمان با عصر پیامبر اسلام(ص) در یمن که در آن زمان از ممالک ایران بود، با امیرالمومنین(ع) آشنا شدند(70) و رفتار و سیره پسندیده ایشان را از نزدیک مشاهده کردند.
وقتی پیامبر اسلام(ص) نامه ای به خسرو پرویز(71) مبنی بر دعوت به اسلام فرستاد، او با گستاخی نامه را پاره کرد و به دست نشانده خود در یمن، که شخصی به نام «بازان» بود موضوع را اطّلاع داد. بازان نیز دو تن از ایرانیان را مأمور کرد تا به نزد پیامبر رفته و پیام خسرو پرویز را ابلاغ کنند. هنگامی که نمایندگان ایرانی نزد پیامبر اسلام(ص) حاضر می شوند، پیامبر آنان را از قتل خسرو پرویز به دست پسرش شیرویه با خبر می سازد. این خبر غیبی، سبب می شود تا «بازان» و دیگر بزرگان یمن به اسلام متمایل شده و ضمن گرویدن به مسلمین، از پیامبر(ص) در خواست ارسال فرمانروای مسلمانی کنند تا علاوه بر فرمانروایی به تعلیم معارف اسلامی بپردازد. پیامبر(ص) نیز امیرالمومنین علی(ع) را به عنوان مربّی به یمن فرستاد و در حکمی شخص «بازان» را به فرمانروایی یمن ابقا کرد.
آشنایی مردم یمن با امیر المومنین(ع) نیز سبب شد تا آشنایی و عشق و علاقه آنها نسبت به اسلام مضاعف شود. مردم بحرین نیز که آن زمان تحت حاکمیّت امپراطوری ایران بودند با مسلمان شدن فرمانروایشان به اسلام روی آوردند.(72)
البته مسلمان شدن ایرانیان قبل از این نیز سابقه دارد. چرا که قبل از این نیز افراد پاک سرشتی چون سلمان فارسی رنج و سختی سفر از دیارشان را به جان خریده و به دیار اسلام سفر کرده بودند. هر چند طبق خیلی از نقل ها خود سلمان توسّط زن ایرانی ای به نام «ام الفارسیه» با پیامبر اسلام(ص) آشنا شده است(73) امّا طبق نقل مشهور، سلمان فارسی اوّلین فرد ایرانی است که به اسلام ایمان می آورد. (74)
 البته آشنایی ایرانیان بیشتر به دوران خلافت حضرت(ع) مربوط می شود. انتقال مرکز خلافت از مدینه به کوفه در زمان خلافت امیرالمومنین(ع)، مهمّ ترین نقش را در آشنایی ایرانیان با آن حضرت داشت. چرا که در آن زمان ایرانیان زیادی در کوفه و بصره حضور داشتند: از آن جمله :
1. افرادی که به دست فاتحان مسلمان اسیر شده و به عنوان برده به کوفه آورده شده بودند که اکثر آنها اسلام آورده و آزاد شدند، ولی هم پیمان و نانخور اعراب باقی ماندند.
2. کسانی که پس از جنگ، کوفه را مناسب ترین شهر برای فرصت های شغلی خویش یافتند و به آنجا هجرت کردند.
3. شماری از زندانیان ایرانی آزاد شده در جنگ نهاوند و زنانی که نصیب فاتحان مسلمان شده بودند و به ازدواج اسیر گیرندگان خود در آمده بودند.
4. همچنین چهار هزار دیالمه ای که در آغاز تأسیس کوفه بدانجا رفته بودند،(75) اینها جمعیّت زیادی از ایرانیانی بودند که در کوفه حضور داشتند.
از سویی حضور ایرانیان در کوفه، و از سوی دیگر رفتار عدالت محور امیرالمومنین(ع) کم کم موجبات علاقه ایرانیان به اسلام و حضرت را فراهم کرد تا جایی که عدّه زیادی از موالی، امام علی(ع) را در جنگ صفّین و جمل یاری کردند. طوایفی موسوم به زط و سیابجه که از سواران دوران ساسانیان به حساب می آمدند، در جریان جنگ جمل در اطراف بصره با سپاهیان اصحاب جمل مقابله کردند و کار را بر عایشه، طلحه و زبیر سخت نمودند(76).
علاوه بر این، افرادی نیز بودند که در سفرهایشان دیدارهایی با حضرت(ع) داشته اند مثل یک ایرانی اصفهانی به نام داوود بن سلیمان(77).
 از جمله مواردی که در این دوران، سبب علاقه ایرانیان به امیرالمومنین(ع) شد عبارتند از:
1- مبارزه با عصبیّت عربی و برتری عرب بر عجم.
2- مهرورزی نسبت به ایرانیان. در سفینة البحار آمده است: مغیره همیشه در مقایسه میان على و عمر مى‏گفت: «على مهربانى و تمایلش نسبت به موالى (ایرانیان) بیشتر بود؛ و عمر بر عکس از آن‏ها خوشش نمى‏آمد».(78)
3- اجرای عدالت در تقسیم بیت المال میان عرب و عجم.
4- برخورداری ایرانیان از حقوق و عطایا، مانند دیگر مسلمانان که موجب اعتراض برخی از سران و اشراف کوفه از جمله اشعث بن قیس کندی شد، و به حضرت گفت: از چه روی ما را مغلوب این حمراء (سرخ رویان) ساخته ای؟ «لماذا غلبتنا هذه الحمراء».(79)
5- خونخواهی آن حضرت از هرمزان ایرانی،(80) که در پی مرگ عمر بن خطّاب توسّط عبیدالله بدون هیچ دلیل شرعی و عرفی همراه با ابولوءلوء و همسر و دخترش به قتل رسید. عثمان نیز با اینکه از قتل بی دلیل یک مسلمان ایرانی آگاه بود، به وظیفه خود عمل نکرد. امام علی(ع) ضمن نکوهش عثمان به عبیدالله بن عمر چنین گفت:«ای فاسق، اگر روزی بر تو دست یابم، تو را به خونخواهی هرمزان خواهم کشت». و عبیدالله بن عمر سرانجام در جنگ صفّین کشته شد.(81)
حضور ایرانیان در کوفه از یک سو و عدالت امیرالمومنین(ع) از سوی دیگر، سبب شد ایرانیانی که تاکنون اظهار مسلمانی می کردند، با اسلام حقیقی آشنا شده و حتّی محبّ اهل بیت(ع) گردند. مبارزه امام(ع) با تبعیضات ناروای خلفا و امویان نسبت به موالی، و دوری از روحیّه عصبیّت عربی، سبب شد تا ایرانیان به اسلام بدبین نشده و حساب اسلام را از حساب خلفای جور جدا کنند و به اسلام حقیقی، ایمان بیاورند.
این مطلب در سروده «ملک الشعراى بهار» به خوبی بیان شده است:
گر چه عرب، زد چو حرامى به ما                        داد یکى دین گرامى، به ما
گر چه ز جور خلفا، سوختیم                        زآل على(ع) تربیت آموختیم(82)
 
ائمه دیگر شیعیان نیز رفتاری چون رفتار امیرالمومنین(ع) با غیر اعراب به خصوص ایرانیان داشتند. امام صادق(ع) نیز در مقابل کسی که از پستی عجم و غیر عرب سخن می گفت، موضع گرفت.(83)
ایشان در جهت محکوم کردن تعصّب عربی و افکار نژاد پرستانه می فرمود: «من تعصّب حشره الله یوم القیامه مع اعراب الجاهلیه: کسی که تعصّب بورزد، خداوند در روز قیامت او را با اعراب جاهلیت محشور گرداند.»(84) و نیز می فرمود: «من تعصّب او تعصّب له فقد خلع ربقه الایمان من عنقه: کسی که تعصّب بورزد یا برای او تعصّب ورزیده شود، رشته ایمان را از گردن خود بیرون آورده است.»(85)
 
رفتار همه ائمه(ع) اینگونه بوده است. و سیره و روش و تعلیمات ایشان شاهد بسیار گویایی بر کذب آن سخنی است که بر سر زبان افراد معلوم الحال افتاده و مدام آنرا تکرار می کنند که امام حسین(ع) گفته: «نحن قریش و شیعتنا العرب و عدوّنا العجم!!: ما از قریشیم و شیعیان ما عرب هستند و دشمنان ما از غیر عرب می باشند».
اوّل اینکه، این سخن در کتاب سفینة البحار از ابا عبدالله(ع) نقل شده که منظور امام صادق(ع) است نه امام حسین(ع).
دوّم اینکه، این حدیث از لحاظ سندی اعتباری ندارد و ضعیف است. چرا که این حدیث مقطّع بوده و علاوه بر این در سند آن شخصی به نام «سلمة بن خطات» می باشد که فردی ضعیف و غیر قابل اعتماد است.(86) همچنین نجّاشی که از متخصصّین فن رجال است، می گوید: او در حدیث ضعیف است. علاوه بر او، شخص دیگری به نام
عثمان بن جبلة در سند قرار گرفته که مجهول است.
 
سوم اینکه، این حدیث چون مخالف قرآن و سنّت است فاقد اعتبار است. چرا که در تعارض آشکار با احادیث دیگری است که از ائمه(ع) نقل شده است؛ و همچنین مخالف با آیه 13 سوره حجرات می باشد.
چهارم اینکه، بر فرض که حدیث از نظر سندی مشکل نداشته باشد و آنرا تلقّی به قبول کنیم، برداشت صحیحی از معنای آن می توان داشت، و شاهد آن اینکه مرحوم شیخ عباس قمی این حدیث را در باب فضائل عجم و خدمات آنها آورده نه تقبیح آنها. بنابراین این حدیث به آن معنایی که برداشت کرده اند نیست؛ بلکه الفاظ حدیث را به معنای لغوی آن باید حمل کرد که در این صورت اشکالی وارد نخواهد بود. با توجه به اینکه «عرب» در لغت به معنای «الابانة و الافصاح(87): روشن بودن و فصیح»(88) و عجم در لغت به معنای «عدم الفصاحة و گنگ»(89) می باشد، معنای حدیث اینگونه می شود: «ما از قریشیم و شیعیان ما کسانی هستند که دارای فهم اند، و دشمنان ما کسانی هستند که فهم و شعوری ندارند».
آری، رفتار ائمه(ع) چیزی جز عمل به همان اسلام نابی که فطرت هر انسان خداجویی پذیرای آن است، نبوده است. ایرانیان نیز به همین سبب، از طریق ائمه(ع) با اسلام حقیقی آشنا شده و آن را پذیرفتند.

 آغاز مهاجرت ها و آشنایی با معارف اسلام

یکی از عوامل آشنایی ایرانیان با فرهنگ اسلامی مهاجرت هایی بود که پس از فتح ایران انجام شد. با فتح ایران توسّط مسلمانان بسیاری از ایرانیان به اسارت گرفته شدند و به سرزمین های عربی رفتند. اسیران به عنوان برده به خانه های مسلمانان وارد شده و از نزدیک با زندگی مسلمین و آداب و معارف اسلامی آشنا شده و تعلیمات  اسلام را می پذیرفتند.
بسیاری از اعراب هم بصورت فردی و قبیله ای به شهرهای ایران سفر کرده و اقامت گزیدند. اعراب مهاجر در برخی از شهرها به ساخت مساجد پرداختند و در مواردی با تخریب آتشکده ها، مساجد را جایگزین آن می کردند. به عنوان نمونه در نیشابور آتشکده قهندز ـ کهن دژ ـ به مسجد جامع تبدیل شد. در تاریخ نیشابور آمده است که «چون عبدالله عامر، نیشابور را فتح کرد، آتشکده قهندز را خراب و به جای آن جامع ساخت‌«.(90)
از مهاجرت های فردی می توان به سفر سعید بن جبیر،(91)و وثاب نامی که از موالی ابن عباس است و دو سال نزد او بوده و باز به کاشان بازگشته است؛(92) و همچنین سفر نافع بن ابی نعیم مقری‌ء،(93)و حماد بن ابی سلیمان کوفی، و اقامت واقد در اصفهان اشاره کرد، که ابو موسی اشعری او را موذّن خود قرار داد(94) و نسل او تا قرن سوّم هنوز موذّن بودند. آنطور که نقل شده سلمان فارسی نیز پس از فتح اصفهان توسط ابو موسی اشعری، سفری به اصفهان داشته است. احمد بن عبدالله، معروف به «ابو نعیم اصفهانی» نویسنده دو کتابِ «حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء» و «تاریخ اصفهان»، نوشته است: «پس از فتح اصفهان، سلمان به آنجا آمده، مدّتی را در جی مانده، در آنجا مسجدی هم ساخته»، و ابو اسحاق از قول «ابو الحجاج ازدی» بازگو نموده، که با سلمان در اصفهان ملاقاتی هم داشته است.(95) و علاوه بر این موارد، تعداد دیگری از صحابه برای اقامت به ایران سفر کرده اند که نام آنها در تاریخ ثبت شده است.(96)
از مهاجرت های قبیله ای نیز می توان به هجرت قبایل عرب به شهر جرجان(97) اشاره کرد. یکی از نشانه های هجرت قبایل عرب به شهرهای ایران، مساجدی است که به نام های قبایل عرب ساخته شده. مسجد بجیله، محارب، قریش، الحمراء معروف به مسجد ابن ابی رافع و مسجد اسد، العشیره، الموالی، بنی عجل، بنی ضبه و مساجد تیم بن ثعبه و ابن سنان از این مساجدند.(98) یعقوبی نیز در کتاب البلدان از انتشار قبایل عربی گزارشی ارائه کرده است.
علاوه بر این، بسیاری از ایرانیان نیز پس از آشنایی با اسلام به مکّه و مدینه سفر می کردند و از روی ارادت و اخلاص به خدمت در مناصبی همچون ریاست علمی حرمین، قضاوت در حرمین، استادی قرائت، تدریس و امامت در مسجد الحرام، اذان در مسجد الحرام و کمک در تعمیر و بازسازی مسجد الحرام می پرداختند. به عنوان نمونه می توان از موذّنان کازرونی نام برد که در سال های متمادی، منصب اذان در مسجدالحرام را بر عهده داشتند.(99)
گذشته از مهاجرت های ایرانیان و اعراب، برخی از فرمانروایان اسلامی نیز که در شهرهای مهاجرنشین فرمانروایی می کردند، در آشنایی ایرانیان با اسلام نقش موثّری داشتند. فرمانروایی عمّار یاسر در کوفه، که زمینه ساز انتقال خلافت از مدینه به کوفه در زمان امیرالمومنین(ع) شد و حکومت خود حضرت(ع) نیز نقش موثّری ایفا کرد. سلمان فارسی نیز در زمان فرمانرواییش بر مدائن نقش خوبی در آشنا کردن ایرانیان با فرهنگ اسلامی داشت. او حتّی در همان اوایل جنگ سبب مسلمان شدن عدّه زیادی از ایرانیان شد. او سبب شد تا دو شهر از شهرهای مدائن و ایوان و کاخ مدائن، از جمله‏ تیسفون که سالها پایتخت ساسانیان بود، بدون درگیری به دعوت وی تسلیم لشکر اسلام شود، و حدود چهار هزار نفر از لشکر ایران که تحت فرماندهی «رستم فرخ‏زاد» بودند، از سپاه او جدا شده، به سپاه مسلمانان بپیوندند.(100)
هر یک موارد گفته شده، سبب شد تا ایرانیان با معارف اسلام بیشتر آشنا شده و آماده پذیرش قلبی اسلام گردند.

نتیجه

خلاصه اینکه، هر چند ایرانیان بخاطر خستگی از ساسانیان، با فاتحان در فتح ایران همکاری کردند امّا عدم آشنایی با اسلام و مواجهه شدن با رفتارهای نا مناسب از سوی فاتحان سبب شد تا اسلام آوردن ایرانیان چند قرن به طول انجامد. لکن سرانجام با آشنا شدن ایرانیان با اهل بیت(ع) و معارف ناب اسلام، قلبهایشان مملوّ از ایمان و باور شد، و خود جزء مدافعین اسلام ناب گشتند.

منبع :http://makarem.ir


91/8/17::: 5:33 ع
نظر()