درگهِ سلطان |
||
تا چند بدین شیوه پسِ پرده بمانی |
* |
ای حسنِ تو هر لحظه مرا دل نگرانی |
تا بلکه به این غمزده دل حکم برانی |
* |
بر کش ز میان ، پرده و بردیده بنه پای |
بی لطفِ نسیمِ نظر از گل شده عاری |
* |
باغِ دلِ بی بارِ من ای سبزِ بهاری |
تا سبزه به باغ آید و گلشن به کناری |
* |
مهری و جهان تاب بتابم ز سر لطف |
دستم نه ، وجودم همه لبریزِ نیاز است |
* |
دستم به تمنایِ نگاهِ تو دراز است |
آن درکه صد البته به رویِ همه باز است |
* |
در درگهِ سلطانِ تو اینگونه گدایم |
رخسارِ چو ماهِ تو چنین ناز و دلاویز |
* |
تصویرِ رخِ ماهِ تو در ، قابِ دل ، آویز |
دیوانه ترین کرده خیالِ تو مرا نیز |
* |
دیوانه شود آنکه به دل شوقِ تو دارد |
تا وصل تو هر لحظه سر راز و نیازم |
* |
چندیست که از هجرِ تو در سوز و گدازم |
کاو گفته به شه سوزو نیازم که بنازم |
* |
دردم به صبا گفته ام اما خبری نیست |
در قصه تلخم سخن از یار براند |
* |
رازِ دلِ پر دردِ من اغیار چه داند ؟ |
اغیار نداند،نه ملال است چرا یار نداند؟ |
* |
هر دم به دلم سوز و گدازی فوران است |
از کف شده نک تابِ دلُ و چشمِ جوانم |
* |
عمریست در این ورطه پیِ یار روانم |
در ذلت دشت و دمن اینگونه دوانم |
* |
بال وپرشاهین شده رهوار، دراوج او |
جمعِ نگران ای همه آرام به هر جای |
* |
از پشتِ درِ بسته برون آی و بیارای |
بر چشمِ دلِ منتظران آیُ و بِنِه پای |
* |
در محفل یاران همه دم، یاد توبرپاست |
فرش دلشان بهر قدوم تو مهیا |
* |
عشاق دل آزرده ز هجران تو هر جا |
این رمز تودانی و تو پاکی وتو بگشا |
* |
عالم همه در غیب گناهند و تو شاهد |
آلوده کنونیم به صد وزر و صد آفت |
* |
ما رانده آن سوی شهودیم و شهادت |
غایب ز نظرها من و مائیم "نظافت |
* |
تا دل ز طفیلی گنه پاک نسازیم |
همواره پس غیب گناهیم "نظافت" |
||
غایب ز نظرها من و مائیم "نظافت" |
||
عزیز نظافت منبع : http://www.sibtayn.com |